به گزارش شهرآرانیوز؛ سریال «از یاد رفته»، تازهترین ساخته برزو نیک نژاد، کارگردان پرکار تلویزیون، سینما و شبکه نمایش خانگی است که پیشتر آثاری، چون «دردسرهای عظیم»، «دوزیست» و «مرداب» را از او دیده بودیم. فرهاد اصلانی، سینا مهراد، حسین محجوب، پردیس احمدیه و حمیدرضا آذرنگ بازیگران اصلی این سریال پربازیگر محسوب میشوند که تلاش میکنند تا سریال خانوادگی «از یاد رفته» را با تواناییهای اجرایی خود دلپذیر کنند. با این حال، ضعفهای روایی، بیرون زدگیهای اجرایی و انسجام نداشتن مؤلفههای فنی و هنری، امکان تبدیل شدن مجموعه دوشنبههای شبکه خانگی به یک اثر درجه یک و پرمخاطب را از آن سلب میکنند.
از همان قسمت نخست و در اولین سکانسها مشخص بود که با اثری قدرتمند و طراز اول طرف نیستیم. سریال «از یاد رفته» در همان آغاز راه، برای پرداخت ویژگی منفعت طلب بودن دامادهای خانواده ادیبی، یکی از نامحتملترین تمهیدات ممکن را استفاده کرد: زنده شدن مرده در غسالخانه! انتخابی که از همان بدو امر به بیننده این پیغام را میداد منطق درام قرار نیست بنیان محکمی داشته باشد. طبیعی بود که در ادامه نیز سریال نتواند پیچ و مهرههای داستان را به خوبی سفت کند و به درامی منسجم تبدیل شود.
بنیاد و هسته مرکزی داستان «از یاد رفته» بر همان کلیشه قدیمی «شاهزاده و گدا» استوار است؛ الگویی که ذاتا نقطه ضعف محسوب نمیشود و حتی اگر بتوان آن را با نگاهی امروزی و زبان دراماتیک مدرن بازآفرینی کرد، میتواند به نقطه قوت هم تبدیل شود. اما سریال «از یاد رفته» از این شالوده استفاده نمیکند و نه تنها لایه امروزی و باورپذیری به داستان تزریق نمیکند، بلکه با اضافه کردن چند مثلث عشقی تخت و بی رمق، بیش از پیش به سمت ملودرامی تلویزیونی و کهنه مایل میشود. در نتیجه، این مجموعه تلویزیونی به اثری مبدل میشود که انگار آن را از صندوقچه خاک گرفته صداوسیما بیرون کشیدهاند و تنها با کمی رنگ و لعاب تازه، دوباره روی آنتن فرستادهاند.
روایت سریال «از یاد رفته» که از ابتدا هم چنگی به دل نمیزد، مشخصا پس از مرگ شخصیت اسماعیل ادیبی، دچار گسستی غیرقابل اغماض شده است. نخ نازکی که پیشتر هم به زحمت توانسته بود دانههای تسبیح درام را به هم متصل نگه دارد، با این اتفاق ناگهان پاره میشود و سکانسها مانند دانههای نامنسجم آن، هر یک ساز خودشان را میزنند. کُندی در روایت، پرشهای روایی و نبود تمرکز در طراحی صحنهها باعث شده است که بیننده، به جای همراهی با مسیر رشد شخصیت ها، در میانه این رفت و برگشت ها، به ملال و خستگی دچار شود.
یکی از ضعفهای اساسی این اثر به انتخاب بازیگر اصلی آن بازمی گردد. در حالی که پردیس احمدیه به خوبی میتواند شمایل یک دختر پولدار را بازسازی کند، ناهماهنگی ظاهری و شخصیتی سینا مهراد با نقشش، ذوق مخاطب را کور میکند. اساسا سینا مهرداد، به لحاظ ظاهری، شیکتر از آن است که مخاطب بتواند او را به عنوان یک پسر خودساخته جنوب شهری بپذیرد. طراحی لباس نیز این ناهماهنگی را تشدید میکند و موضوع بر روی کل سریال سایه میافکند. این فاصله باعث میشود رابطه تماشاگر با کاراکتر اصلی شکل نگیرد و مسیر درونی او باورپذیر جلوه نکند.
در اغلب مؤلفههای هنری سریال، نوعی هیجان زدگی و فقدان تمرکز به چشم میخورد. از طراحی صحنه و لباس گرفته تا نحوه فیلم برداری، همه چیز در تلاش است تا «بیش از حد زیبا» باشد.
نیک نژاد، در مقایسه با آثار پیشین خود و به طور خاص «مرداب» و «دوزیست»، این بار با بی دقتی و شتاب بیشتری کار را پیش برده و همین امر از تأثیرگذاری اثر کاسته است.
کاتهای مکرر و پرتعداد در نماهای مدیوم و کلوز که قرار است احساسات درونی شخصیتها را منتقل کنند، در عمل بر آشفتگی اثر میافزایند و داستان را از ریتم طبیعی خود خارج میکنند. در واقع، سریال، به جای آنکه تماشاگر را درگیر جهان شخصیتها کند، مدام به او یادآوری میکند که در حال تماشای «یک نمایش» است.
در میان این حجم از ضعفهای ساختاری، موسیقی متن حبیب خزاعی فر از نقاط قوت اثر محسوب میشود. ملودیهای این موسیقی، اگرچه گاه از خود اثر پیشی میگیرند، اما به تنهایی ارزش شنیدن دارند و تا حدودی از ملال کلی مخاطب میکاهند. میتوان گفت موسیقی، تنها مؤلفهای است که در «از یاد رفته» با نهایت دقت ساخته شده است و حس درونی صحنهها را در حد امکان زنده نگه میدارد.